سلام دوستای خوبم
اول از هر چیز بابت دلداری هاتون ازتون ممنونم.
بعدش هم عید بزرگ غدیر رو تبریک می گم
من بین تمام اعیاد غدیر رو بیشتر دوست دارم، چون صاحب این روز روبیشتر دوست دارم . البته کیه که دوستش نداشته باشه؟
***
امشب قاصدک دلم قصد پرواز به سوی تو را دارد ، گویا میل طواف گرد نجف دارد.
چه پر نور آمدی و چه پر بار رفتی!
تو بر شاخسار کعبه شکوفه دادی !
روزگار اندرون کعبه غوغا شد. ملائک در مصلای قبله اجتماع کردند. دسته ای از ملائک نیز شمعی از ستاره به محفل نورانیت بردند. وحوریان کف زنان با دف ماه تشریف آوردند! ناگه سینه ی کعبه شکافت و اختری به مجلس داخل شد.
به گوشه ای روشن بستری لطیف از زلف پریان مهیا شد. و سر انجام در آن خانه ی بهشتی ، صدای قدم تو به گوش حضار رسید.
تو را تنها در تو باید جست!
نمی دانم چگونه شمشیر ابن ملجم به جای بوسه بر فرقت آن را شکافت؟ آن لحظه که شمشیرش بالا رفت به رعد و برقش آیینه ی زمان شکسته شد و تمام لاله های سرخ پرپر شدن و به سرخی معنی بخشیدند.
عدالت = علی * عشق
این معادله ای است که تنها با تو معنا دارد! اکنون معادله ها بی جواب مانده اند:
عدالت = ؟
می دانم که مرا می شناسی و می دانی و می دانم که تو را نمی شناسم!
و امروز روز توست . . .
غدیر تبلور عدالت بی مانند توست . . .
و من در برابر این همه لطف نا توان
به آخر نامه ام رسیدم . اما نمی دانم که این نامه را به کجا پست کنم؟
به نجف که مانند نگینی در آن می درخشی؟
یا به بهشت که بر آن حکومت می کنی؟
ولی امیدوارم هر کجا که هستی نامه ام که به وسیله ی پست سفارشی فرشتگانت برایت می فرستم به دستت برسد. لطفا برگشت نزن!
خوب دوستای عزیزم باز هم عید غدیر رو تبریک می گم.
راستی سید هایی که این وبلاگ رو می خونن عیدی یادشون نره ها!
به قول کیوون ( عیدی زور ودین!)
باز هم منتظر نظراتتون هستم
تا به زودی
یا حق
29 بهمن ماه 1384 - ساعت 17:34